سلام به دوستان خوبم یه خاطره یه خیلی باحال این دفعه که موضوعش مربوط به کلاس پنجم که دعوایی بین گروه ماریس و گروروه ما که خیلی بیشتر از اونا بود گروه رین کسی از دور دستها، ازگروه ماریسبرای بچه های گروه « رین « پیامی رمزگونه میآورد. من فهمیدم که اونا رمز چپه نوشتن که اگه افتاد کسی متوجه نشه وبلاخره گروه با کشف معمای پیام، دچار وحشت.شد چون اونا یه داستان وحشتناک نوشه بودن
البته بگم که گروه ماریس چهارمی بود
وقتی وارد کلاسشون شدیم بالاش نوشته بود سفرتون طولانی بود وقتی وارد شدیم گفتن باید از این پار چه ی ابی بپرین دریای خطرناک ما این دنیای غریب مردم ماریس بود ومن گفتم باشه اون جا فتنه و خطرخطر به پا کرده بودن به قول خودشون ، مارا
محاصره کردندو مانمیدونستیم باید به چه کسی اعتماد کنیم؟
به نظر مامان بابای« من» خیلی شلوغ کاری کردیم ما دخترای ضعیف و ترسویی بودیم که برای نجات گروه این کارو کرده بودیم چون با اون داستان گروه نابود میشد از خطر نابودی،نمیتوان امید بستشبخواب بد نبینیم
آیا به راستی کاری از دستما ساخته نبود؟
نه خدا روشکر یکی از بچه ها به خانوم مدیرخبر داد اخهتوی مدرسهی ما نامه نویسی ممنوعه تا مطلب بعدی
بای بای
به وبلاگ من هم بیا دختر دایی جون
اومدم ولی دوبارم میام