CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

کتاب مورد علاقه من

سلام بچه که بودم

مامانم یه قصه میگفت که موعضوش این بود که یه اژدها بودکه

که چرخ نخ ریس یه پیرزن رومیسوزونه

که من عاشق این قصه بودم

وقتی بچه بودم یکی از کتب قصه هامو که در مورد این بود که حسنی پول نداشت

ازداواج کنه رو میخونم

الکیییییییییییییییییییییییی

یه روز یه سوزن روبرداشتم دوراز چشم مامانم

که افتاد من بی خیالش شدم

که وقتی داشتم کتاب قصه میخوند

سوزن رفت تو پام ومامانم اومد منو اروم کرد

 که شبش خواب دیدم خفاش شدم

فیلاً بای

 

شربازی های دیبا خانوم

سلام بچه ها میخوام این دفعه از اتیش پارگی خودم بگم

فکر کنم اوایل ابان ماه بود که داشتم سریال جودی همریک رو میدیدم

کلاس اولی بودم ورنامم این از مدرسه میام مشق

2 ساعت درس

بی بی tv

وجمعه فیتیله وجودی همریک

یه بار دختر همسایه پاینیمون اومد بالاوگفت

من یه بازی جدید اختراع کردم به اسم جودی همریک

ومن یه صدقچه کو چولو داشتم

ورفتیم زیر خاکش کردیم وکلی بازی کردیم

که جناب اقای دزد دریایی

که پروانه نقشش رو اجرا میکرد برد که یه لاک پشت

از زیر خاک در اوم من صندوقچه رو برداشتم ودیگه توی حیاط نرفتم

تا مطلب بعد بای بای

 

کریسمس

سلام دوستان عزیزم میخوام ازکریسمس بگم

وقتی کریسمس میشه بچه هایی

مثل من لیست های بلند بالا

تهیه میکنن

که به بابا نوئل نشون

ولی امسال من ارزوی یه برف

حسابی رومیکنم

ومیخوام یه خاطره خیلی باحال از کریسمس بگم نزدیکای کریسمس بود

سرویسم منو پیاده کرد زنگ در روزدم ویادم رفت بگم8 سالم بود

یه پستچی اومد گفت این نامه رو بدین به باباتون

من یه لحظه نگاش کردم شبیه اون جن کوچولو هابود

بدو بدو رفتم

به مامانم

گفتم بابانوئل اومده مامانم بابام رو فرستاد تا ببینه چه خبره

باباگفت

پستچی بوده

قلبم داشت میومد تودهنم

بای بای

 

 

 

پاتینگا وپاتینگا

سلام دوستان عزیزم

میخوام از یه خاطره خوب براتون بگم

یه شب که کلی هندونه خریه بودیم

مامان وبابام همه روبردن وفقط 4 تا مونده بود که من هم1 دونه

بردم که هرچی مامان وبابام گفتن نکن دختر جان من گوش نکردم

وسر پله ی اول خسته شدم وهندونه افتاد مامان میگفت

اینها اینها اینها

که کلاً یه جو خنده داری درست شد

ومن وبابام رفتیم هندونه رو برداشتیم مثل پاتینگا وپاتینگا صدا در اوریم وهمش روخوردیم

اینم از قصهی این هندونه تا مطلب بعدی

بای بای

 

خواب

سلام به شما که خواب های خیلی خوب میبینید

اومدم تا یکی ازخوابم رو تعریف کنم

 به پایین توجه کنید توجه کنید

یه روز خواب دیدم کهلباس های ای زیبایی پوشیدم

بال هم داشتم وروی یه تخت ابی بودم که یکی از شخصیت های خواب در زد وگفت

راف بیدارشو صبحونه هازره

که وقتی در رو باز کردم  دختری با لباس های زرد بال های خوشگل ومو های فرفری بود

که از خواب بیدارشدم این خواب از کارتون مورد علاقم

فرشتهای مهربون سرچشه میگیره که ازgem tvپخش میشه به ایرانی جم تیوی

شما هم از این خواب ها میبینین

من که خیلی میبینم برام نظر بنویسین

خا نگهدار